- بی فضل (فَ)
مرکّب از: بی + فضل، آنکه فضیلت و علم ندارد:
بی فضل کمتری تو ز گنجشکی
ور از نژاد جعفر طیاری.
ناصرخسرو.
رجوع به فضل شود، مجازاً، بی اعتبار که گفتار او را اعتماد نشاید. (ناظم الاطباء)، که کردار به گفتار بکار ندارد:
خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند و بدعهدند وبی پیمان.
فرخی (دیوان ص 256)،
اراقیت گفت ای عم او بدعهد و بی وفا و بی قول است. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی) ، بی حقیقت، غدار. نمک بحرام. خائن. (ناظم الاطباء)، رجوع به قول شود
بی فضل کمتری تو ز گنجشکی
ور از نژاد جعفر طیاری.
ناصرخسرو.
رجوع به فضل شود، مجازاً، بی اعتبار که گفتار او را اعتماد نشاید. (ناظم الاطباء)، که کردار به گفتار بکار ندارد:
خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند و بدعهدند وبی پیمان.
فرخی (دیوان ص 256)،
اراقیت گفت ای عم او بدعهد و بی وفا و بی قول است. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی) ، بی حقیقت، غدار. نمک بحرام. خائن. (ناظم الاطباء)، رجوع به قول شود
